این داستان در شمارهٔ ۵۳ مجلهٔ «همشهری داستان» (۱۳۹۴/۰۱/۰۱) چاپ شدهاست.
میخواهم از ممو سیاه (۱۹۵۶–۱۹۹۲) حرف بزنم. سیاهِ تنهایی بود. نمیشد دربارهٔ چهرهاش بگویی بامزه، ولی مِهر عجیبی داشت. توی خودش آفریقای کوچکی بود و انگار مثل آفریقا در جغرافیای جدایی زندگی میکرد که برای کسی نمیصرفید آنهمه راه برود آنجا که ببیند تویش چه خبر است.
اولین روزی که ایستاد کن ... Show More