کرگدن داشت خواب بد میدید خواب میدید مثل خرس شده از خودش مثل شیر میترسید مثل... ترسید. مثل خرس شده؟ ...اولش گیج بود و میخندید فکر میکرد اشتباه شده اولش مسخ را نمیفهمید. بعد فهمید مثل خرس شده گریه میکرد مثل یک اسفنج توی دست کج سیمون دوبوار خواند ونگوگ به گوش ژان پل سارتر باس ببخشید مثل خرس شده خلاصه کلی ناراحت بود تا از خواب پرید یهو دید واقعا به یه خرس گندهی پشمالو تبدیل شده هیچ چارهای نداشت اما غصههاشو خورده بود توی خواب پس بی خیال عزاداری شد روز خودداری و شب ادراری از مزایای خرس بودن بود کرگدن بندری نمیدانست واسه همین شروع کرد به باله رقصیدن