تو شبهای زمستونی سال ۱۹۵۴ تو جنگلهای اطراف یه روستا، هزاران زن و مرد ویتنامی در حالیکه هر کدوم یک یا چند تا کیسه تو دستش بود، به سختی از مسیر سنگلاخی و گل آلود جنگل عبور میکردن. یکی با خودش برنج آورده بود و اون یکی گوشت و میوه. یه نفر ابزار آلات و دارو و نفر بعدی لباس و پتو. از همه عجیب تر اینکه بعضیا قطعات تانک یا توپخونه ضد هوایی آورده بودن! هیچ کس حرف ن ... Show More